کد مطلب:69614 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

برطرف کردن معضلات اجتماعی و مذهبی











امـتـی كـه صـاحـب دیـن، تـمـدن و آداب و رسـوم جـدیـدی اسـت و حـلقـه اتـصـال خـویـش بـا مـنبع وحی الهی را از دست می دهد، در رویارویی با حوادث و شرایط، دچار سـئوالات و ابـهـامات فراوانی می شود و به طور حتم به راهبری نیازمند است كه بتواند امت را بـه سـان كـشتی طوفان زده، به سوی ساحل اطمینان و استقرارش پیش برد. چنین راهبری اگر هـمـانـنـد پـیـامـبـر بـا ریـسـمـان وحـی بـه فـیـض و عـلم الهـی متصل نباشد دست كم باید از عنایات الهی الهام گیرد و قادر به درك ارتباط بین هستی و خالق آن و همچنین درك ارتباط بین پدیده های طبیعی باشد.

بـه عـبـارت دیگر هم علم جهان طبیعی را داشته باشد و هم مكنونات ماورای آن را بداند. كسانی كـه بـه نـاحـق خـود را خـلیـفـه امـت رسـول خـدا (ص) نـامـیـدند، نه چنین علمی داشتند و نه لیاقت فراگیری آن را.

جـامـعـه اسـلامی در حالی كه تنها بیست و سه سال از آغاز اولین ندای توحیدی می گذشت، در بـرخـورد بـا مـسـائل بسیاری از جمله تهدید دشمن خارجی، ارتداد و بازگشت عده ای به عقاید سـابـق، مـخـالفـت كـسـانـی كـه با رسول خدا پیمان داشتند و... نیاز به ارشاد پیامبر گونه داشـتـند و دولتمردان گاهی حتی از حل منازعه بین دو فرد از مسلمانان نیز عاجز بودند؛ تا چه رسـد بـه ایـن كـه بـه طـور مـثـال پـاسـخ كـسـانـی بـدهـنـد كـه در اصـل دیـن تـشـكـیـك مـی كـردنـد و بـعـضـی هـمـانند كشیشان رومی از بنیان فكری استواری نیز بـرخـوردار بـودنـد و در اولیـن اسـتـدلال مـی تـوانستند خلفا را مقهور خویش كرده و دین خود را بـرتـر جـلوه دهـنـد. در چـنین شرایطی مردم و حتی خود خلفا می دانستند كه كسی غیر از امام (ع) نمی تواند پاسخگوی نیازهای جامعه اسلامی باشد.

از امام در موارد بسیاری برای حل مشكلات پیش آمده اینك چند نمونه به اختصار بیان می شود.

پس از رحلت رسول گرامی اسلام (ص) گروهی از مسیحیان كه یك اسقف عالی مقام در میان آنان بود و وارد مدینه شد و به بحث با حلیفه اول پرداخت. خلیفه كه قدرت پاسخگویی به آنان را نداشت، مسیحیان را به حضور امیر مؤ منان (ع) فرستاد. آنان از امام (ع) پرسیدند كه خدا كجاست. امام (ع) آتشی افروخت و از اسقف مسیحی پرسید: روی این آتش كجاست؟

اسقف جواب داد: آتش پشت و رو ندارد و همه طرف آن روی آن است.

امـام (ع) فرمود: اگر آتشی كه خدا آفریده طرف خاصی ندارد خالق آن كه هرگز شبیه آتش ‍ نیست برتر از آن است كه پشت و رو داشته باشد. مشرق و مغرب از آن خداست و هر طرف كه رو كنی، آن طرف روی خداست و همه جا وجود دارد و چیزی براو مخفی و از آن پنهان نیست.

راءس الجـالوت، پـیـشـوای یـهـودیـان كـه در اقـدامـی مـشـابـه نـزد خـلیـفـه اول آمـده بـود از وی سـئوالاتـی پـرسـید و نظر قرآن را در این باره جویا شد. سئوالات راءس الجالوت این گونه بود:

ریشه حیات موجودات زنده چیست؟

چیزی كه روح ندارد اما تنفس می كند چیست؟

كدام قبر بود كه به همراه صاحب آن حركت كرد؟

خـلیـفـه از جواب عاجز ماند. امام در جواب راءس الجالوت فرمود: ریشه حیات و موجودات آب است[1] و آن كه بدون روح تنفس می كند صبح است[2] و قبری كه با صاحبش حركت كرد قبر یونس بودكه ماهی به همراه یونس حركت می كرد.[3] .

در پـی پـیـروزی مـسلمانان بر سپاه ایران در جنگ قادسیه، حكومت ایران كه خطر مسلمانان را جـدی و تـاج و تـخـت را در شـرف نابودی دید، سپاهی انبوه به فرماندهی «فیروزان» گرد آورد تـا جـلوی حـمـله بـعـدی مسلمانان را بگیرد و در صورت امكان، خود علیه مسلمانان دست به حـمـله بـزنـد. سـعـد وقاص، فرمانده مسلمانان، خبر گرد آمدن سپاه ساسانی را به خلیفه دوّم ابلاغ كرد. خلیفه به مسجد رفت و در جمع سران صحابه اعلام كرد كه می خواهد مدینه را ترك و برای فرماندهی سپاه مسلمانان به نزدیكی كوفه برود.

بـعضی از صحابه خلیفه را برای این تصمیم تشویق كردند و از خلیفه خواستند سپاهیان یمن و شـام را نـیـز بـرای تـقـویـت مـسـلمـانـان، بـه جـانـب كـوفـه گسیل دارد.

امام (ع) رو به خلیفه فرمود:

سـرزمـیـنـی كـه به زحمت و جدیداًبه تصرف مسلمانان در آمده نباید از سپاه اسلام خالی باشد. اگـر مـسـلمـانـان یـمـن و شـام را فـراخـوانـی، مـمكن است سپاه حبشه یمن را و ارتش روم، شام را اشـغـال كـنـنـد و زنـان و فـرزنـدان مـسلمان كه در یمن و شام اقامت دارند صدمه ببینند. اگر خود مدینه را ترك گویی، اعراب اطراف از این فرصت استفاده كرده، فتنه ای به پا می كنند كه ضـرر آن بـیـشـتـر از ضـرر فـتنه ای است كه به استقبال آن می روی. فرمانروای كشور مانند رشته مهرها ست كه آن ها را به هم پیوند می دهد.

اگر رشته ای از هم بگسلد، مهره ها از هم می پاشند. اگر نگرانی تو به سبب قلت سپاه اسلام است، مسلمانان به جهت ایمانی كه دارند بسیارند. تو مانند میله وسط آسیاب باش و آسیای نبرد را بـه وسـیـله سـپـاه اسـلام بـه حركت در آور. شركت تو در جبهه مایه جراءت دشمنان می شود. زیـرا بـا خـود می اندیشند كه تو یگانه پیشوای اسلام هستی و مسلمانان به جز تو پیشوایی ندارند و اگر از میان بردارند مشكلاتتان حل می شود و این اندیشه حرص آنان را بر جنگ و كسب پیروزی دو چندان می كند.»

خلیفه پس از این نصیحت امام (ع) از رفتن منصرف شد و گفت:

راءی، راءی علی است و من دوست دارم كه از راءی او پیروی كنم[4] .

قـبـل از ظـهور اسلام، اعراب، عام الفیل[5] را مبداء تاریخ می دانستند. اما پس از آن، تـا سـال سـوم خـلافـت خـلیـفه دوم، هیچ مبداءی برای تاریخ نبود و چه بسا مشكلاتی در زمینه نـگـارش نـامه ها به وجود می آمد. زیرا در كتابت نامه ها و دستورها، تنها روز و ماه نگاشته می شـد و سـال آن ذكـر نمی شد. این مساءله در برخی موارد اشكالاتی را به وجود می آورد. در این سـال، خـلیـفـه دوم بـه نـاگـاه ابـتدای خلافت خویش را مبداء تاریخ قرار داد كه مورد اعتراض بـسـیـاری قـرار گرفت. خلیفه به ناچار عده ای از صحابه را برای تعیین مبداء تاریخ گرد آورد. هـر یـك از صـحـابـه نـظـری دادنـد. عـده ای مـعـتـقـد بـودنـد مـبـداء تـاریخ می بایست میلاد رسول گرامی اسلام (ص) باشد و برخی دیگر مبعث آن راحضرت پیشنهاد می كردند.

امـام عـلی (ع) پـیـشنهاد كرد روزی كه پیامبر سرزمین شرك را ترك و به سرزمین اسلام هجرت كـرد را مـبـداء تـاریـخ قـرار دهـنـد. خـلیـفـه از مـیـان آرای مـخـتـلف نـظر امام (ع) را پسندید و از آل ن پس، مبداء تاریخ اسلام، هجرت رسول گرامی اسلام معین شد.[6] .

خـلیـفـه دوم چـون خـود را از ضربت ابولؤ لؤ در شرف مرگ یافت، شورایی تعیین كرد كه سرانجام آن به هر حال به خلافتی كسی غیر امام منجر می شد و بار دیگر امام (ع) از حق خویش و مسلمانان از خلافت و دانش ایشان محروم می شدند.

چـون خـلیـفـه سـوم زمـام امـور مـسـلمـیـن بـه كـف آورد، مـنـاصـب بـه اقـوام و آشـنایان سپرد و بیت المـال را آن گـونـه كـه مـی پـسندید در بین دوستان و نزدیكان تقسیم كرد. امام همانند دوران دو خلیفه قبل، ضمن نپذیرفتن مسئولیت، از روش خلیفه سوم انتقاد نمود و راه درست خلافت را به او نـشان می داد. اما خلیفه كه برای شنیدن سخن حق و نصایح امام (ع) گوش ‍ شنوایی نداشت، همان مقدار اندك را نیز كه می پذیرفت، در اولین مواجه با مروان، وزیر و دستیار نادان و كینه توزش، به فراموشی می سپرد.

در هـر شـرایـط، امـام شـبـانـگاهان به خانه خلیفه می رفت و اشتباهات او را گوشزد می نمود و سعی می كرد مصائب جامعه اسلامی را كم كند.

خـلیـفـه سـوم اگـر چـه در شـیـوه حـكـومـت و كـشـور داری كـمـتـر بـه نـصـایـح امـام (ع) عـمـل مـی كرد اما در مسایل اجتماعی و قضایی همواره از امام كمك می خواست. حتی معاویه كه دشمن رو در روی امـام (ع) بـود هـر گاه در پاسخ مسائل در می ماند، كسانی را مخفیانه به محضر امام (ع) می فرستاد تا از ایشان پاسخ بخواهد بدین طریق از دریای علم امام (ع) استفاده می كرد.[7] .







    1. و جعلنا من الما كل شی حی (انبیا 30)
    2. و الصبح اذا تنفس (تكویر 18)
    3. فروغ ولایت ص 285.
    4. تاریخ طبری ج 4 ص 237.
    5. سالی كه سپاه ابرهه به مكه حمله و توسط پرندگان نابود شدند.
    6. تاریخ طبری، ج 2 ص 253.
    7. فروغ ولایت. ص 293.